شهریار: نوسخه‌لر آراسینداکی فرق

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ک ←‏یاشاییش: ایملا دۆزلیشی using AWB
بدون خلاصۀ ویرایش
اِتیکِتلر: موبایل ایله دَییشیک موبایل وبی ایله دَییشیک
خط ۱۶:
 
'''سید محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)''' (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷), [[ایران]]ین آدلیم شاعیری، [[تورکجه|آذربایجان تورکجه‌سینده]] و [[فارس دیلی]]نده بویوک اثرلر یارادیب. شهریار ۱۲۸۵ اینجی ایل‌ده بوستان آوانین [[خشگناب]](خوشگه نوو) کندینده آنادان اولدو و ۱۳۶۷ گونش ایلینده اؤلدو و اؤز وصیتینه گؤره [[تبریز]]ین [[مقبرةالشعرا]] مزارلیقیندا قویلاندی. اونون اؤلوم گونو (شهریور آیی‌نین ۲۷-سی) ایران‌دا [[ایران میلّی شعر و ادب گونو|میلّی شعر و ادب گونو]] آدلانیب.<ref>[http://www.beytoote.com/scientific/scientist/shahriyar.html زندگینامه استاد شهریار]</ref>
 
|-شعری که شهریار پان فارسلاری که تورک لره توهین الیر دی دیپ :
 
 
الا ای داورِِ ِدانا تو میدانی که ایرانی
 
چه محنتها کشید از دستِ این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعت ایران جز پریشانی
چه داند رهبری سر گشتهً صحرای نادانی
 
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من(ترجیع)
 
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کلّه ماهی خور به طوسی کلّه خر گفتی
قمی را بَد شمردی اصفهانی را بَتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
 
ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیها انصاف میکن خر توی یا من
 
 
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشی
 
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
تو عقل و هوش خود دیدی که درغوغای شهریور
کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشگر
به نقّ و نال هم هر روز حال بد کنی بدتر
کنون ترکیه بین و ناز شستِ ترکها بنگر
که چون ماندند با آن موقعیت از بلا ایمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نا مردی
چه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی
اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
من آخر سالها سربازِ ِ ایران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که نشاندم به جای از پای نشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
چو استاد دغل سنگ محک بر سکهً ما زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای ملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
چو خواهددشمنی بنیاد قومی را براندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر یک را به تنهائ بدو تازد
چنان اندازتش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الاتهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
چرا با دوستدارانت عناد وکین و لَج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
ترا تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کرد و لر یاغی کزو هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقائ کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان چو نی نه تیری ماند و نی جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئ یا من
 
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چائ ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وا رهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرما
 
== یاشاییش ==
«https://azb.wikipedia.org/wiki/شهریار»-دن آلینمیش‌دیر